پیمایش در مه: نقدی بر فیلم «جزیره شاتر» و هزارتوی روانشناختی آن فیلم «#جزیره_شاتر» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در سال ۲۰۱۰، یک #تریلر روانشناختی جذاب است که تماشاگران را به دنیایی میبرد که در آن واقعیت و توهم درهمآمیختهاند و ادراکات را به چالش میکشند. #لئوناردو_دیکاپریو در نقش مارشال آمریکایی، ادوارد «تدی» دانیلز، در این فیلم ایفای نقش میکند که داستان در جزیرهای دورافتاده با بیمارستان روانی اشکلیف جریان دارد. تدی در پی تحقیق درباره ناپدید شدن یک بیمار، وارد ماجراهایی پیچیده میشود که با رمز و راز، تروما و افشاگری همراه است و به پایانی غافلگیرکننده میرسد که کل داستان را بازتعریف میکند. این نقد به بررسی داستان، کارگردانی، بازیها، مضامین، عناصر فنی، استقبال منتقدان و توانایی منحصربهفرد فیلم در محو کردن مرزهای واقعیت و توهم برای شخصیتها و تماشاگران میپردازد. داستان و ساختار داستان «جزیره شاتر» مانند یک هزارتو است که با دقت طراحی شده تا تماشاگران را تا پایان غافلگیرکنندهاش درگیر نگه دارد. تدی دانیلز و شریکش، چاک آئول، برای تحقیق درباره ناپدید شدن بیمار راشل سولاندو به اشکلیف میرسند. راشل از اتاقی قفلشده غیبش زده و تدی در حین تحقیق با مقاومت کارکنان بیمارستان، بهویژه دکتر کاولی، مواجه میشود. او همچنین با رویاهایی آزاردهنده از گذشتهاش، از جمله تجربیات جنگ جهانی دوم و خاطرات همسر مرحومش، دولورس، دستوپنجه نرم میکند. طوفانی که آنها را در جزیره گیر میاندازد و سرنخهای مرموزی مانند یادداشتی با مضمون «قانون ۴؛ ۶۷ کیست؟» پیچیدگی داستان را افزایش میدهد. افشاگری نهایی نشان میدهد که تدی در واقع اندرو لددیس، بیماری در اشکلیف است که برای فرار از گناه کشتن همسرش، دولورس، پس از غرق کردن سه فرزندشان توسط او، توهمی پیچیده ساخته است. کل تحقیقات، یک نقشآفرینی درمانی است که توسط دکتر کاولی و دکتر شیهان (که در نقش چاک ظاهر شده) طراحی شده تا اندرو را با ترومایش روبهرو کند. این چرخش داستانی، اگرچه با سرنخهای هوشمندانهای مانند شماره ۶۷ (شماره بیمار اندرو) و رفتار بیش از حد همراه چاک پیشبینی شده، تماشاگران را دوپاره کرده است. برخی آن را درخشان میدانند و معتقدند سرنخهای ظریف تماشاگران دقیق را پاداش میدهند، درحالیکه دیگران احساس میکنند این پایان، داستان را تضعیف کرده و تحقیقات را به یک توهم بیمعنی تبدیل میکند. ساختار فیلم، اقتباسی از رمان دنیس لهان در سال ۲۰۰۳ توسط لتا کالوگریدیس، با ریتمی عمدی پیش میرود که نیازمند صبر است اما پایانی تأملبرانگیز ارائه میدهد. کارگردانی و اتمسفر کارگردانی مارتین اسکورسیزی نمونهای درخشان از داستانگویی اتمسفریک است که جزیره شاتر را به یک شخصیت تبدیل میکند. صخرههای ناهموار جزیره و طوفان قریبالوقوع، حس انزوا و وحشتی را ایجاد میکنند که با فروپاشی روانی تدی همخوانی دارد. اسکورسیزی با استفاده از نماهای نزدیک و نماهای باز، هم حس claustrophobia ذهن تدی و هم گستردگی منظره سرکوبگر را منتقل میکند. با الهام از «سرگیجه» آلفرد هیچکاک، فیلم از عناصر نوآر و موتیفهای بصری مانند نماهای سرگیجهآور از صخرهها و فانوس دریایی بهره میبرد تا وحشت روانشناختی را تقویت کند. توجه دقیق اسکورسیزی به جزئیات، هر فریم را به بخشی از اتمسفر وهمآلود فیلم تبدیل میکند و آن را به اثری برجسته در کارنامه متنوع او بدل میسازد. بازیها لئوناردو دیکاپریو در نقش تدی/اندرو اجرایی خیرهکننده ارائه میدهد و بهخوبی بین مارشال مطمئن و مرد شکسته تعادل برقرار میکند. بازی او، فروپاشی تدی به سمت تردید و جنون را با نشانههای فیزیکی و احساسی ظریفی به تصویر میکشد که هویت واقعیاش را فاش میکنند. شیمی دیکاپریو با مارک رافالو، که نقش چاک/دکتر شیهان را بازی میکند، بسیار مؤثر است و رافالو بهعنوان یک نقطه تعادل در برابر شدت دیکاپریو عمل میکند. بازیگران مکمل، از جمله بن کینگزلی در نقش دکتر کاولی مرموز، ماکس فون سیدو در نقش دکتر نهرینگ تأثیرگذار و میشل ویلیامز در نقش دولورس وهمآلود، به عمق گروه بازیگران میافزایند. هر بازیگر به ایجاد فضای ناآرام فیلم کمک میکند، بهویژه کینگزلی با اقتدار آرام و فون سیدو با حضور مرموزش که حس توطئه را تقویت میکند. مضامین «جزیره شاتر» در هسته خود به مضامین عمیقی مانند گناه، تروما و ماهیت واقعیت میپردازد. امتناع اندرو از مواجهه با گذشتهاش—بیماری روانی همسرش، غرق شدن فرزندانشان و خشونت بعدی او—موتور محرک داستان است. فیلم سؤالی کلیدی مطرح میکند: آیا زندگی با حقیقت، هرچند دردناک، بهتر است یا فرار به توهم؟ این سؤال در دیالوگ پایانی فیلم خلاصه میشود: «کدام بدتر است—زندگی بهعنوان یک هیولا یا مرگ بهعنوان یک انسان خوب؟» که تماشاگران را به تأمل درباره سرنوشت اندرو وامیدارد. فیلم همچنین اخلاقیات درمان سلامت روان در دهه ۱۹۵۰ را بررسی میکند و درمانهای رادیکالی مانند نقشآفرینی و تهدید لوبوتومی را به تصویر میکشد. اگرچه با وضعیت اندرو همدلی میکند، اما بازتابدهنده درک محدود آن دوره از روانشناسی است که ممکن است کلیشههایی مانند خطرناک بودن بیماران روانی را تداوم بخشد. این زمینه تاریخی به داستان عمق میبخشد اما از دیدگاه مدرن نیازمند بررسی است. فیلمبرداری و موسیقی فیلمبرداری رابرت ریچاردسون یک پیروزی بصری است، با زیبایی خشن جزیره و فضای سرکوبگر داخلی آسایشگاه که دوگانگی مضامین فیلم را منعکس میکند. استفاده از نور و سایه، بهویژه در صحنههای داخل بخشهای آسایشگاه، حس ناآرامی را تقویت میکند، درحالیکه سکانسهای رویا و فلاشبکها—از جزیره تا اردوگاه کار اجباری داخاو—با وضوحی وهمآلود ارائه میشوند. موسیقی متن، انتخابشده توسط رابی رابرتسون و شامل قطعات کلاسیکی مانند سمفونی شماره ۳ گوستاو مالر و «سمفونی شماره ۳» کریستوف پندرسکی، بار احساسی داستان را تقویت میکند. موسیقی بدون غلبه بر تصاویر، تنش روانشناختی را افزایش میدهد و هماهنگی بینقصی بین صدا و تصویر ایجاد میکند. استقبال منتقدان ستایشها: تنش اتمسفریک و کارگردانی اسکورسیزی که جزیره را به یک شخصیت تبدیل میکند. بازی درخشان لئوناردو دیکاپریو، بهویژه در به تصویر کشیدن فروپاشی روانی. ارزش بازبینی فیلم به دلیل سرنخهای ظریف و پیچیدگی داستان. انتقادها: داستان پیچیده که ممکن است برای برخی تماشاگران گیجکننده باشد. پایان غافلگیرکنندهای که برخی معتقدند ارزش روایی را کاهش میدهد. نمایش بیماری روانی که با وجود همدلی، کلیشههای دهه ۱۹۵۰ را بازتولید میکند. محو کردن واقعیت برای تماشاگر و شخصیت آنچه «جزیره شاتر» را متمایز میکند، رویکرد متا-روایی آن است که مرزهای واقعیت و توهم را نهتنها برای اندرو بلکه برای تماشاگران نیز محو میکند. تماشاگران در دیدگاه تدی غرق میشوند و سردرگمی و پارانویای او را تجربه میکنند، که آنها را در توهم او شریک میسازد. این کیفیت غوطهورکننده، تماشاگران را به چالش میکشد تا ادراکات خود را زیر سؤال ببرند، دستاوردی نادر در سینما که فیلم را فراتر از یک تریلر معمولی میبرد. سرنخهای ظریف فیلم، مانند آناگرام عنوان («حقیقتها و دروغها» یا «حقیقتها/انکارها»)، این تعامل را تقویت میکند و تماشاگران را به حل معما همراه با اندرو دعوت میکند. بااینحال، نمایش بیماری روانی در فیلم نیازمند بررسی است. اگرچه ترومای اندرو را انسانی میکند، اما به کلیشههای دهه ۱۹۵۰، مانند تصور بیمار خطرناک یا استفاده از لوبوتومی بهعنوان ابزار داستانی، تکیه میکند. این عناصر در زمینه تاریخی معنا دارند، اما ممکن است برای تماشاگران مدرن مشکلساز باشند. قدرت فیلم در توانایی آن برای متعادل کردن این نمایشها با دیدگاهی همدلانه است که همدردی با وضعیت اندرو را ترغیب میکند و هم کاستیهای روشهای روانپزشکی آن دوره را افشا میکند. مقایسه با کارنامه اسکورسیزی «جزیره شاتر» در کارنامه اسکورسیزی بهعنوان یک تریلر روانشناختی ژانر-محور برجسته است و از درامهای جنایی مانند «رفقای خوب» یا بیوگرافیهایی مانند «هوانورد» فاصله میگیرد. این فیلم با آثاری مانند «راننده تاکسی» که به فروپاشی روانی میپردازد، اشتراکات مضمونی دارد، اما تکیهاش بر پایان غافلگیرکننده، آن را به تریلرهای معاصر نزدیکتر میکند. بهعنوان چهارمین همکاری اسکورسیزی با دیکاپریو، که پس از آن «#گرگ_وال_استریت» و «قاتلان ماه کامل» را ساختند، این فیلم شراکت پویای آنها را به نمایش میگذارد، جایی که شدت دیکاپریو با دقت استایل اسکورسیزی همخوانی دارد. «جزیره شاتر» یک تریلر پیچیده و اتمسفریک است که تماشای چندباره را پاداش میدهد. کاوش آن در گناه، تروما و واقعیت، همراه با کارگردانی استادانه اسکورسیزی و بازی قدرتمند دیکاپریو، آن را به اثری برجسته در ژانر تریلر روانشناختی تبدیل میکند. اگرچه پایان غافلگیرکننده و نمایش بیماری روانی ممکن است تماشاگران را دوپاره کند، توانایی فیلم در به چالش کشیدن ادراکات و غرق کردن تماشاگران در هزارتوی روانشناختیاش، تأثیر ماندگار آن را تضمین میکند. «جزیره شاتر» ما را دعوت میکند تا در مه آن پیمایش کنیم و درباره معنای زندگی با حقیقت یا پذیرش توهم تأمل کنیم.

۱۰:۰۱ PM
.
ارد ۱۰, ۱۴۰۴