معمای زندانی بیقفل و زنجیر مرا در قفسی بیدر و دیوار زندانی کردهاند، نه کلیدی مرا باز میکند، نه قفلی مرا بسته است. هر روز میآیم و میروم بیآنکه قدمی بردارم، اما با آمدنم روشنایی میآورم و با رفتنم تاریکی. همه نگاهم میکنند اما هرگز نمیتوانند به من دست بزنند. در آسمان خانه دارم اما پنجرهای به زمین میتابانم. گاهی مرا با برادرم اشتباه میگیرند که شبها میآید و مهتاب میریزد. من چه هستم؟ پاسخ: -------- #معما

۰۱:۳۶ AM
.
ارد ۲۶, ۱۴۰۴